گویند:
مردی دو دختر داشت یکی را به یک کشاورز
و دیگری را به یک کوزه گر شوهر داد.
چندی بعد همسرش به او گفت : ای مرد سری
به دخترانت بزن و احوال آنها را جویا بشو.
مرد نیز اول به خانه کشاورز رفت و
جویای احوال شد. دخترک گفت که زمین را
شخم کرده و بذر پاشیده ایم اگر باران ببارد
خیلی خوبست اما اگر نبارد بدبختیم.
مرد به خانه کوزه گر رفت. دخترک گفت
کوزه ها را ساخته ایم و در آفتاب چیده ایم،
اگر باران ببارد بدبختیم و اگر نبارد خوبست.
مرد به خانه خود برگشت همسرش از
اوضاع پرسید مرد گفت:
چه باران بیاید و چه باران نیاید
ما بدبختیم...!
خدا کنه این انتخابات شبیه این حکایت
نشه و چه آقای ایکس و چه آقای زد
برنده انتخابات بشه هیچ فرقی به حال ما نکنه
برچسب : نویسنده : 8m-eshgi5 بازدید : 114