بچه فقیر عاشق

ساخت وبلاگ

بچه فقیر پول آنچنانی نداشت شغل درست و حسابی ای نداشت

آینده ی معلوم و صاف و زلالی نداشت


خانه و ماشین و دیگر اسباب زندگانی نداشت


حتی بیچاره قیافه ی آنچنان جذابی نداشت


پولی برای خرید کادوی تولد و ولنتاینی نداشت


گاهی کارگری میکرد از بدن درد آسایش جانی نداشت


سختی فراوان کشیده بود امتحان آسانی نداشت


پشتش بابای پولداری نبود جز خدا پشتیبانی نداشت


بچه فقیر چیزی نداشت اما دختری را از ته قلبش دوست میداشت


در باغچه ی قلبش هر روز برایش گل محبت میکاشت


از فکر او خواب آنچنانی نداشت

اگرم میخوابید به امید خواب او پلک روی هم میگذاشت


بچه فقیر میخواست بگوید دوستت دارم اما فقر چسب محکمی روی دهانش میگذاشت


او در حسرت میسوخت اما قدرت فریادی نداشت


به فکر خوشبختی او بود 

از ترس قدرت بیانی نداشت


بچه فقیر اوضاعش تغییری نکرد

پول کمش برای خوشبختی آن دختر تضمینی نکرد


آنقدر نتوانست بگوید لحظه ی تلخ رسید 

با خبر عروس شدن دختر قلب پسرک تیری کشید


دختر رفت قلب پسر رفت شوق و عقل پسر رفت


 بچه فقیر افسرده ی بیل به دست باز دنبال کار در میدان کارگر اینور و آنور دوید

زخم...
ما را در سایت زخم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 8m-eshgi5 بازدید : 89 تاريخ : جمعه 6 ارديبهشت 1398 ساعت: 20:22